باز هم خواب ریاضی دیده ام خواب خطهای موازی دیده ام
خواب دیدم می خوانم ایگرگ زگوند خنجردیفرانسیل هم گشته کند
از سر هر جایگشتی می پرم دامن هر اتحادی می د ر م
دست و پای بازه ها را بسته ام از کمند منحنی ها رسته ام
شیب هرخط رابه تندی می دوم گوش هرایگرگ وشی رامی جوم
گاه در زندان قدر مطلقم گاه اسیر زلف حد و مشتقم
گاه خطها را موازی میکنم با توانها نقطه بازی می کنم
لشگری تمرین دارم بی شمار تیمی از فرمول دارم در کنار
ناگهان دیدم توابع مرده اند پاره خط نقطه ها پژمرده اند
در ریاضی بحث انتگرال نیست صحبت ازتبدیل ورادیکال نیست
کاروان جذر ها کوچیده است استخوان کسر ها پوسیده است
از لگ و بسط و نپر آثار نیست رد و پایی از خط و بردار نیست
هیچکس را زین مصیبت غم نبود صفر صفرم هم دگر مبهم نبود
آری آری خواب افسون می کند عقده را از سینه بیرون می کند
مردم از این ایکس و ایگرگ داد داد روز های بی ریاضی یاد باد